نوشته شده توسط : روح اله نظرنژاد
ازکتاب زنجیرجیرک /نشر نیماژ
 
 
 
4
غزل
باشکوه است شب اگر بشود با دوچشمان تو به آن نگریست 
باشکوه است شب اگرچه درآن هیچ کس جز من و تو تنها نیست 
 
توی یک چار راه روشن شد چشمهای تو در برابر من 
گفت:از این چراغ سبز اگر همه ی شهر رد شود،تو بایست 
 
وحشی عشقت آمد و در من عقل یکدنده را به یغما برد
آنچنانکه هجوم متفقین در غروب هزار و سیصد و بیست
 
دردناک است این شکست عزیز این که یک ثانیه به پیروزی
مثل پای دونده ای باشی،که به خود پیچ می خورد در پیست 
 
سال ها پیش رفته ام اما تو هنوز از خودت  نمی پرسی
این سیاهی که نیمی از بدنش لای در گیر کرده سایه ی کیست؟
 
آتش ات دائمی شده هرچند،هیزمش بارهاعوض شده است
عهد من با تو عهد کله خری با به غیر از تو کله گنجشکی ست
 
مرگ پایان کار هستی بود قبل از اینکه ... تو رفتی و حالا
به حیات پس از تو معتقد است،عقل این جوجه کافر نهلیست
 
صالح سجادی


:: برچسب‌ها: صالح سجادی ,
:: بازدید از این مطلب : 387
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : پنج شنبه 29 مرداد 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : روح اله نظرنژاد
 
 
ﻟﻮاﺷﮑﺎﻧﻪ ﺑﻪ دﻧﺪان ﻧﺸﺴﺘﻪ ای ﺟﺎﻧﻢ ﺑﮕﻮ ﮐﻪ دل ﺑﮑﻨﻢ از ﺗﻮ ﯾﺎ ﮐﻪ دﻧﺪاﻧﻢ
 
ﺗﻤﺎم ﻣﺰﻩ دﻧﯿﺎ ﺑﻪ ﺗﺮﺷﺮوﯾﯽ ﺗﻮﺳﺖ ﻓﺪای ﺗﻨﮕﯽ ﺧﻠﻘﺖ ﻟﺒﺎن ﺧﻨﺪاﻧﻢ
 
ﭼﻪ ﺧﻮب،آﻣﺪی اﻣﺸﺐ ،ﮐﻪ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮدم ﺑﺎز ﭼﮕﻮﻧﻪ اﯾﻦ دل درﻣﺎﻧﺪﻩ را ﺑﭙﯿﭽﺎﻧﻢ
 
زﻏﺎل ﭼﺸﻢ ﺳﯿﺎﻩ و دوﺳﯿﺐ ﮔﻮﻧﻪ ﺗﻮ ﺑﺴﺎط ﻋﯿﺶ ﻣﻬﯿﺎﺳﺖ ﭘﺎی ﻗﻠﯿﺎﻧﻢ
 
ﺧﻤﯿﺮ ﺑﻮﺳﻪ ورآﻣﺪ ﺳﺨﻦ ﺑﮕﻮ ﺑﺎ ﻣﻦ ! ﮐﻪ ﺗﺎ ﺗﻨﻮر ﻟﺒﺖ ﮔﺮم ﺷﺪ ﺑﭽﺴﺒﺎﻧﻢ
 
ﺑﻪ دﮐﻤﻪ دﮐﻤﻪ ﭘﯿﺮاﻫﻨﺖ ﻗﺴﻢ ﻫﺮ ﺷﺐ ﺑﻪ ﯾﺎد ﺻﺒﺢ ﺗﻨﺖ ﺗﺎ ﺳﭙﯿﺪﻩ ﺑﺎراﻧﻢ
 
اﮔﺮ ﭼﻪ ﭼﺸﻢ ﭘﺮ از ﺧﻮاب و ﺟﺎدﻩ ﻫﻤﻮار اﺳﺖ !ﺑﻪ ﺷﻮق ﺳﯿﺐ ﻟﺒﺖ ﺗﺎ ﺑﻬﺸﺖ ﻣﯽ راﻧﻢ
 
ﻣﺠﯿﺪ آژ
 


:: برچسب‌ها: مجید آژ ,
:: بازدید از این مطلب : 242
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : پنج شنبه 29 مرداد 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : روح اله نظرنژاد
آه مرغ ِ سحر! از میهنم ایران چه خبر؟
خوش خبر باشی از آن بیشه ی ِ شیران چه خبر؟
 
پایتخت ِ وطنم حال و هوایش خوب است؟
از "ط" ِ دسته برافتاده ی ِ تهران چه خبر؟
 
خانی آباد و ری و سنگلج و چاله حصار
از جوادیه و دروازه شمیران چه خبر؟
 
راستی جاده ی ِ چالوس هنوزم ابری ست؟
از شمال و مه و از جنگل ِ گیلان چه خبر؟
 
قیصر از راه ِ جنوب عاقبت آمد یا نه؟
از غم ِ مادر و از غیرت ِ فرمان چه خبر؟
 
سینما پوری و فردین و فروزان دارد؟
از صدای ِ قمر و ایرج و پوران چه خبر؟
 
عشق لوطی صفت و اِند ِ مرام است هنوز؟
داش آکُل چه شد؟ از طوطی و مرجان چه خبر؟
 
تار ِ شهناز چه سوزی چه صدایی دارد؟
"یاد ِ ایام" بخیر از شجریّان چه خبر؟
 
آیدا مانده در آیینه؟ کجا هست اخوان؟
بگو از سایه و سیمین ِ غزلخان چه خبر؟
 
دل ِ من تنگ ِ قدیم است و صفا سادگی اش
آه.. از کاهگل و نم نم ِ باران چه خبر؟
 
قُل قُل ِ قوری و قلیان و سماور برپاست؟
میهمان میرسد از راه؟ از ایوان چه خبر؟
 
لاله بر خاک دمیده ست بهار؟ آزادی ست؟
چه شد آخر؟ بگو از خون ِ جوانان چه خبر؟
 
چقدر غرق ِ سکوتی! به دلم شور افتاد
نگرانم بگو از میهنم ایران چه خبر؟
 
ناله زد مرغ ِ سحر، آه ِ شرربار کشید
اشکی انداخت، به من گفت که از نان چه خبر؟
 


:: برچسب‌ها: "شهراد میدری" "وطنم ایران" "چه خبر" ,
:: بازدید از این مطلب : 1041
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : چهار شنبه 7 مرداد 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : روح اله نظرنژاد
هوایِ داغ ِ بندر کُش
دوباره رقص پارو ها
به لَنگر می کِشَم دندان !
کِنار لَنج و جاشو ها
 
کِنار دست ِ این شاعر
به قصد دلبری بنشین
من و تو؛ تووی لنگرگاه
بدون ِ روسری بنشین
 
کلاغ قصه سَر در گُم
دوباره اول ِ دفتر
دو تا انسانِ معمولی
تو از تهران ، من از بندر
 
جنوبِ داغ ِ من، با تو
شمال ِ خوبِ تو، با من
دو تا سگ بسته ای،وحشی
به چشمانت بگو لطفا"!
 
حضورت  گوشه ی بیداد
روایت های تصویری
به دست فتنه می افتم
در آغوشم که می گیری
 
چه حالی می کُنم وقتی
پُر از آشوب و بیدادی
به ویران کَردَنَم بنشین
چقدر ای عشق، خردادی !
 
دروغ ِ مَرد ِ شاعر را
تو باید خوب بشناسی
تنت،جمهوریِ مطلق
لبت،اصلِ دموکراسی
 
سیاسی می شَوم این بار
به استبداد،بدبینم
بدونِ طرح ِ توجیهی
تو را اینطور می بینم
 
تَب ِ دیکتاتوری داری
خود ِ پینوشه در شیلی
دلیل ِ اتفاقات ِ
شروع ِ جنگ ِ تحمیلی
 
مخالف بودنم،حتمی ست
به نوعی،بنده،چپ/کوکم
من از این بندر ِ آرام
به تهران ِ تو، مشکوکم
 
تو حزب الله لبنانی
 وَ چشمان ِ تو بیروت ست
تمام پاچه گیری ها
به سگ های تو مربوط ست!
 
به ثبت ِ رسمی ِ محضر
تو قطعا"،معتبر هستی
فلسطین تو خواهم شد
اگر،اشغالگر هستی!
 
تو مثل فتح ِ خرمشهر
به دست ِ بوسه ای پنهان
تویی خوشحالی ِ بعد از
شکست ِ حصر ِ آبادان
 
هوایِ داغ ِ بندر کُش
تو با من، تووی لنگرگاه
شروع ِ فتنه ای تازه
از آغوش ِ تو، بسم الله
 
ناصر ندیمی
از مجموعه شعر به زنی در حوالی تهران
نشر نيماژ


:: برچسب‌ها: "ناصر ندیمی" هوای داغ " بندرکش" ,
:: بازدید از این مطلب : 896
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : چهار شنبه 7 مرداد 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : روح اله نظرنژاد
سفر به خير گل من که می روی با باد 
 
زديد می روی اما نمی روی از ياد 
 
کدام دشت و دمن ؟با کدام باغ وچمن ؟
 
کجا ست مقصدت ای گل ؟کجا ست مقصد باد؟
 
مباد بيم خزانت که هر کجا گذری 
 
هزارباغ به شکرانه تو خواهد زاد 
 
خزان عمر مرا داشت در نظر دستی 
 
که بر بهارتو نقش گل و شکوفه نهاد 
 
تمام خلوت خود را اگر نباشی تو 
 
به ياد سرخ ترين لحظه تو خواهم داد
 
تو هم به ياد من او را ببوس اگر گذرت 
 
به مرغ خسته پر دلشکسته ای افتاد 
 
 
 
غم چه می شود از دل بران که هر دو عنان 
 
سپرده ايم به تقدير هر چه بادا باد 
 
بيايم از پی تو گردباد اگر نبرد 
 
مرا به همره خود سوی نا کجا آباد .
 
حسين منزوي


:: برچسب‌ها: حسین منزوی ,
:: بازدید از این مطلب : 369
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : سه شنبه 6 مرداد 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : روح اله نظرنژاد

پدرم رفت داخل خانه

 پدرم دید مادرم را با...

بعد، شب بود و حرکت چاقو

 خون مامان و گریه ی بابا

 

 

 مادرم سنگ قبر گمنامی ست

 مادرم هرزه بود، یک زن بد!

پدرم سمبل شرافت بود!

پدرم ماند توی حبس ابد

 

2

داخل خانه رفتم و دیدم

 زن خود را کنار مرد جوان

 بعد، دعوا و فحش بود و کتک

 زنم و گریه پیش یک چمدان

 

 از تمامی خاطرات بدم

 مانده یک عکس روی میز اتاق

 بچّه ای با لباس های کثیف

 جای امضای برگه های طلاق

 

3

پسرم رفت داخل خانه

 دید مردی نشسته پیش زنش

 دید لبخند می زنند به هم

 دید که دست می کشد به تنش

 

 پسرم با زنش معاشقه کرد

 جلوی چشم های عاشق مرد

 بعد هم از حضور سرزده اش ↓

داخل خانه، عذرخواهی کرد!

 

سید مهدی موسوی



:: برچسب‌ها: "سید مهدی" "موسوی" ,
:: بازدید از این مطلب : 373
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 4 مرداد 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : روح اله نظرنژاد

پروانه نجاتي

دشت تا خيمه زد آهنگ خروشيدن را

چاه هم تجربه كرد آتش جوشيدن را

دست خورشيد در آفاق رسالت چرخيد

چنگ زد گيسوي ترديد پريشيدن را

و بيابان چه تبي داشت از انبوه سكوت

تا مبارك كند اين آينه پوشيدن را

عشق ابلاغ شد و حلقه مستان گُل كرد

تازه كرد آن خُم نو، چشمه نوشيدن را

پر شد آغوش غدير از دم «بخٍّ بخٍّ»

تا بكوبد هيجانات نيوشيدن را

عطر «من كنتُ...» و غوغاي «علي مولاه»

قافله قافله راند اين همه كوشيدن را

 

 



:: برچسب‌ها: "من کنت مولا" "پروانه نجاتی" ,
:: بازدید از این مطلب : 318
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 4 مرداد 1394 | نظرات ()